مرثیه (5)
چون حسین شد عازم کرببلا دیده شد پر اشک، گریان شد سمآ
کو ببیند آن نبیِّ مصطفی کو ببیند آن علیِّ مرتضی
مادرش زهرا ببیند زان جفا گشت گریان زان سبب ارض و سما
ابن سعد شوم با قوم دغا بست هر سو آب، زِ آلِ مصطفی
جمله طفلان غش نمود از تشنگی شیر در پستان نماند بهر حبی
از برای قتلِ شاه دین خَسان لشکر کفار چون سیلی روان
بود زینب زین روش، خونین جگر چون شدی از ماجرای آن خبر
با دل خونین و اشک دیدگان گفت، کو یاران ما اندر جهان؟
مسلم ابن عوسجه دیگر حبیب در رسیدند بهر یاری در مزید
مشورت با عقل و ایمان کرد حُر حُر فدا بنمود بر سلطانش جان
اول او گَشتی فدای شاهِ دین با پسرهایش زِ ایمان و یقین
یاورانش هم بدو ملحق شدند در پناه داورِ بی حد شدند
این بوَد معنی آن خَیرالعمل ظالمان زان لعنتِ حق تا ابد
یک نظر بنما به شاهِ دین رضا در غریبی نزد مأمونِ دغا
از ره تزویر و نیرنگ و دغل نامه ها بنوشت بر شاه ازل
که بیا شاه خراسانت کنم در مقام و منزَلت جاهت دهم
کرد مانند پدر آن بد عمل زهر در انگور با مکر و حیَل
دخترش هم مرتضی را زهر داد لعنت حق بر چنین ملعونه باد
هم پدر، دیگر پسر هم دخترش سه تن از شاهان کشتند از هوس
ظالمان باشند هم اکنون فزون بر پیازی سر ببرّند این زمان
در کجا شد هادی و مهدی راه پاک سازد ظلم و جور و شرک را
مشرکین را پاک سازد شهریار مومنان را سروری بخشد به دار
خسرو دین مهدی صاحب زمان ما شدیم از جور و کین بی خانمان
از تو خواهانم شاها الامان شد فغان و ناله ها بر آسمان
حق جدّت کن به ماها یاوری بر تو آوردیم پناه از داوری
جمله ملت تابع نفس لعین گشته اند در کار با شیطان، قرین
لقمه ها باشد حرام و شبهه ناک چیست زین بدتر، بگو ای مرد پاک
دیوان شهید-صفحات 191 و 192
توسط : شهید علی طاهریان